خداوند در توفيق بگشاي

شاعر : نظامي گنجوي

نظامي را ره تحقيق بنماي خداوند در توفيق بگشاي
زباني کافرينت را سرايد دلي ده کو يقينت را بشايد
بدار از ناپسندم دست کوتاه مده ناخوب را بر خاطرم راه
زبانم را ثناي خود در آموز درونم را به نور خود برافروز
زبورم را بلند آوازه گردان به داودي دلم را تازه گردان
مبارک روي گردان در جهانش عروسي را که پروردم به جانش
ز مشک افشاندش خلخ شود جاي چنان کز خواندنش فرخ شود راي
سماعش مغز را معمور دارد سوادش ديده راه پر نور دارد
کليد بند مشکل هاش دانند مفرح نامه‌ي دلهاش خوانند
سعادت را بدو کن نقش‌بندي معاني را بدو ده سربلندي
که خود بر نام شيرينست فالش به چشم شاه شيرين کن جمالش
ز فيضت قطره‌اي در کار او کن نسيمي از عنايت يار او کن
بياراي کان معني تا چه داري چو فياض عنايت کرد ياري